نويسنده: سيد کمال حيدري




 

از جمله حقايقي که قرآن کريم، در آيات متعدد بدان اشاره فرموده وجود نوعي رابطه ي تکويني و فطري ميان اعمال انسان - اعم از اعمال نيک و بد - و نظام طبيعت است. به گونه اي که اگر فرد و جامعه به سوي راهي که فطرت الهي و اعتقاد به خداوند ايجاب مي کند گام بردارند و اعمال صالح انجام دهند در خير و برکت بر آنها گشوده و رحمت الهي بر آنان نازل مي شود و در غير اين صورت، نتيجه برعکس خواهد بود.
پرسش مهمي که در اينجا مطرح مي شود آن است که تمامي حوادث و وقايع خوشايند و ناخوشايند که براي انسان اتفاق مي افتد، علت هاي طبيعي و قوانين مادي معين دارد که اگر علت و نسبت آنها محقق شود، معلول ها [ پديده ها ] که با آنها در ارتباط اند نيز به وجود مي آيند، خواه نفوس انسان ها، صالح و پاک باشد، خواه ناپاک و پليد و يا به تعبير قرآن خواه انسان ها بر راه مستقيم پايدار باشند و خواه از آن منحرف شوند. بنابراين ديگر نمي توان ميان وقايع طبيعي و اعمال نيک و يا بد انسان ارتباطي قائل شد.
در پاسخ بايد گفت که اين پرسش بر اثر عدم درک صحيح مفهوم سنت هاي الهي در طبعيت مطرح شده است؛ زيرا جهان هستي و همه اجزا و نيروهاي موجود در آن همانند اعضاي يک پيکره واحد با يکديگر در ارتباط اند به گونه اي که سلامت يا معيوب بودن برخي از اعضا بر کارايي يا از کارافتادگي اعضاي ديگر تاثير دارد و همان گونه که قرآن کريم بيان مي فرمايد: همه اجزاي هستي به سوي خداوند متعال و هدفي که براي آنها مقدر شده است به پيش مي روند.
خداوند متعال در قرآن مي فرمايد: ( الَّذِي أَعْطَى کُلَّ شَيْ‌ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَى‌ ) (1) [ پروردگاري ] که هر چيز را آفريد، سپس آنها را [ به سوي کمال متناسب با خودشان ] هدايت فرمود.
بنابراين همه اشيا به سوي کمال مطلوب خويش هدايت شده اند و با توجه به ظرفيت ها، امکانات و ابزاري که در وجود خود دارند، قادرند تا به هدفي که براي آن آفريده شده اند، دست يابند. خداوند متعال مي فرمايد:
( وَ الشَّمْسُ تَجْرِي لِمُسْتَقَرٍّ لَهَا ذلِکَ تَقْدِيرُ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ‌ ): (2) خورشيد نيز به سوي قرارگاه خود در حرکت است و خداوند داناي حکيم چنين مقدر فرموده است و نيز مي فرمايد: ( ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّمَاءِ وَ هِيَ دُخَانٌ فَقَالَ لَهَا وَ لِلْأَرْضِ ائْتِيَا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً قَالَتَا أَتَيْنَا طَائِعِينَ‌ ): (3) به درستي که بازگشت همه موجودات به سوي پروردگار توست.
مي توان گفت رساترين آيه اي که بر رابطه عميق ميان اجزاي هستي دلالت دارد اين آيه است: ( لَوْ کَانَ فِيهِمَا آلِهَةٌ إِلاَّ اللَّهُ لَفَسَدَتَا ): (4) اگر در دنيا و آخرت، خداياني جز الله وجود، نظام تکوين سست و منقرض مي شد، زيرا « دوام و پايداري هستي نتيجه ارتباط و پيوند اجزاي آن با يکديگر است؛ اجزايي که هم اکنون در جهان وجود دارند، با آنها که در آينده پديد خواهند آمد، در ارتباط هستند، چرا که مواد اوليه، زمينه ي پديدآمدن آنها را مهيا مي کند.
از طرفي خود اين اجزاي کنوني نيز به همين ترتيب با اجزاي گذشته پيوند دارند. اجزايي که همزمان با يکديگر وجود دارند نيز در تاثيرگذاري و فعل و انفعالات، با يکديگر مرتبط هستند؛ به گونه اي که اين ارتباط موجب رشد و نمو بعضي از آنها و از ميان رفتن برخي ديگر مي شود؛ براي نمونه آب دريا با نور خورشيد گرم و به بخار تبديل مي شود و با صعود در آسمان، ابرها را تشکيل مي دهد، سپس بر اثر عوامل جوي به باران تبديل شده، به سطح زمين مي بارد و موجب رويش گياهان مي شود. حيوانات آن گياه را مي خورند و انسان نيز از گياهان و گوشت حيوانات تغذيه مي کنند. پس همه اجزاي هستي، با ديگر اجزاي همزمان با خود، ارتباط عرضي و با اجزاي گذشته و آينده، ارتباط طولي دارند و همه ي آنها مجموعه بزرگ تري را تشکيل مي دهند که نظم و يکپارچگي بر آن حاکم است و اعضاي آن براي به وجود آمدن، زنده ماندن، رشد کردن و تغيير يافتن، به يکديگر نياز دارند. اگر فرض بر اين باشد که براي علل مختلف خدايان متعددي در جهان هستي وجود داشته باشند، لازمه اش جدا بودن اعضاي مجموعه يکديگر است؛ زيرا هر يک از آن خدايان فرضي، مستقيم يا به واسطه ي معلول هاي خود در جهان تأثير مي گذارند و بدين ترتيب از ديگر علت ها و معلول هاي آنها جدا مي شوند و اين امر موجب برهم خوردن نظام تکوين خواهد گرديد ». (5) از اين رو خداوند متعال مي فرمايد:
( مَا مِنْ دَابَّةٍ إِلاَّ هُوَ آخِذٌ بِنَاصِيَتِهَا إِنَّ رَبِّي عَلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ‌ ): (6) هيچ جنبنده اي در جهان نيست، مگر آنکه خداوند لجام او را در دست گرفته ( و هدايت مي فرمايد ) که پروردگار من بر صراط مستقيم قرار دارد.
و چه بسا به همين سبب در آيه شريف ديگري مي خوانيم:
( الَّذِينَ يَذْکُرُونَ اللَّهَ قِيَاماً وَ قُعُوداً وَ عَلَى جُنُوبِهِمْ وَ يَتَفَکَّرُونَ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هذَا بَاطِلاً سُبْحَانَکَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ ): (7) آنان که خداوند را در حالت ايستاده و نشسته و خوابيده ياد مي کنند و در کيفيت آفرينش آسمان ها و زمين مي انديشند [ و مي گويند: ] پروردگارا! اينها را بيهوده نيافريدي. ما را از آتش جهنم حفظ فرما.
شايد اشاره با ضمير مفرد مذکر « هذا » به آسمان ها و زمين که جمع و مؤنث هستند، اشاره با اين واقعيت باشد که نظام حاکم بر تمامي هستي، يکي است.
نتيجه آنکه « خداوند سبحان که همه چيز را آفريده، سرنوشت آنها را مقدر فرموده و به راه سعادت رهنمون شده است. جهان هستي و هيچ يک از اجزاي آن، از جمله انسان را بيهوده و بي نتيجه نيافريده است، بلکه همه را براي نزديک کردن و بازگرداندن به سوي خود خلق کرده و سرمنزل سعادت را نيز براي آنها فراهم نموده است که هر موجودي به اقتضاي فطرت خويش و به امر خدا به سوي آن در حرکت است. پس هر موجودي، راهي براي رسيدن به سعادت در پيش دارد که اگر راه فطرت را بپيمايد، راه سعادت را در پيش گرفته است؛ اما اگر به برخي از ابعاد، به ويژه ابعاد خاص و ارزشمند آن خللي وارد شود و از تاثير آن کاسته يا از راه مستقيم منحرف گردد، نتيجه ي تباه شدن آن، در ديگران نيز پديدار مي شود و بازتاب آثاري که از سوي ديگران به او مي رسد، به سوي خودش نيز باز مي گردد. حتي ممکن است اين نتيجه ها، تناسبي با احوال اين اجزاي منحرف نداشته باشد و بلا و رنجي باشد که از سوي ديگر علت هاي فاسد به او مي رسد.
در اين حالت، اگر آن جزء منحرف، خود به خود يا با کمک ديگران به خود آمده و راه درست را در پيش گيرد، نعمت هاي پيشين به او بازمي گردد؛ اما اگر بر مسير منحرف و نادرست خود باقي بماند و فساد را ادامه دهد رنج و محنت او نيز استمرار مي يابد تا جايي که اگر طغيان و سرکشي او از حد بگذرد، ساير علت ها و عوامل هستي نيز عليه او قيام کرده و با استفاده از نيروهايي که خداوند در آنها به وديعه نهاده بر او هجوم مي آورند و آن را ريشه کن و نابود مي کنند؛ آن چنان که خود نيز نمي فهمد.
اين يکي از سنت هاي الهي است که خداوند آن را در نظام هستي قرار داده و انسان نيز از جريان آن مستثنا نيست بنابراين اگر امت يا ملتي از راه درست فطرت الهي خويش، آن چنان منحرف شود که رسيدن به سعادت به عنوان هدف نهايي انسان برايش ناممکن گردد، به سرنوشت ديگر ملت ها و امت ها نيز لطمه مي زند؛ زيرا علل و اسبابي که در به وجود آمدن آن بلاها تاثير دارند، به هم پيوسته و مرتبط هستند. در ادامه آثار سوء اين سختي ها و بلاها در عامل نخستين نيز بازتاب پيدا مي کند و به سوي خود او باز مي گردد و اين رنج ها علتي ندارد جز انحراف خود او از مراحل مستقيم که در نتيجه، ديگر اسباب را نيز دچار رنج و بلا کرده بود. در چنين حالتي، روند امور جامعه دچار اختلال مي شود و در روابط و قوانين حاکم بر جامعه، دشواري ها و مشکلات کلي همانند فساد اخلاقي، سنگدلي و فقدان احساسات لطيف در انسان ها، مصيبت هاي اجتماعي و بلاياي طبيعي مانند عدم نزول باران از آسمان، نروييدن گياه از زمين، عدم نزول برکات، سيل، طوفان، زلزله و فرورفتن آبادي ها به اعمال زمين و مواردي از اين دست پديد مي آيد و همه اينها نشانه الهي است تا به انسان ها هشدار دهد و آنها را به سوي پروردگار بازگرداند و راه مستقيم فطرت را که از آن دور افتاده اند، به آنان بازشناساند و اين همه امتحان هاي دشوار است که زمان آن پس از آزمون هاي ساده فرا مي رسد.
با دقت در آيه شريف: ( ظَهَرَ الْفَسَادُ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِمَا کَسَبَتْ أَيْدِي النَّاسِ لِيُذِيقَهُمْ بَعْضَ الَّذِي عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ‌ ): (8) ظلم و فساد در خشکي و دريا به خاطر اعمال انسان ها پديدار گرديد و خداوند بدين وسيله کيفر بخشي از کارهاي نادرست را به آنها بچشاند تا شايد ( به راه حق ) بازگردند، مي توان اين آيه را گواه مناسبي بر اين مدعا دانست اين آيه شريف خاطر نشان مي سازد که گناهان و ظلم هايي که انسان ها انجام مي دهند، موجب فساد و تباهي در خشکي و دريا مي گردد. برخي از نتايج آن، مانند جنگ ها و راهزني و از ميان رفتن امنيت و... مستقيم به انسان باز مي گردد و برخي نيز غيرمستقيم به انسان و زندگي او لطمه وارد مي کند؛ مانند اختلال در وضع طبيعت و آب و هوا و... » (9)
دقت و تأمل در حوادث و وقايعي که در دهه هاي اخير رخ مي دهد، گسترش جنگ ها و بيماري ها به ويژه بيماري هايي که در گذشته سابقه نداشته و در روايات نيز بدان اشاره شده است و بلاياي طبيعي گواه روشني بر اين حقيقت قرآن است.
از سوي ديگر برهان هايي که قرآن کريم براي اثبات اين واقعيت ارائه کرده است عبارتند از:
آيه شريف:
( وَ مَا خَلَقْنَا السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ وَ مَا بَيْنَهُمَا لاَعِبِينَ‌ *
مَا خَلَقْنَاهُمَا إِلاَّ بِالْحَقِّ وَ لکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لاَ يَعْلَمُونَ‌ ): (10) آسمان و زمين و آنچه در ميان آنهاست را به بازيچه و باطل نيافريديم. آنها را جز بر حق نيافريديم، اما بيشتر مردمان نمي دانند و آيه شريف ( وَ مَا خَلَقْنَا السَّمَاءَ وَ الْأَرْضَ وَ مَا بَيْنَهُمَا بَاطِلاً ذلِکَ ظَنُّ الَّذِينَ کَفَرُوا ): (11) ما آسمان و زمين و هر آنچه در بين آنهاست را بيهوده و باطل نيافريديم، اما گمان کافران چنين است.
اين آيات نشان مي دهند که اگر آفريننده اي، چيزي را براي هدف و غايت مشخص بيافريند، همواره بر عملکرد آن نظارت و مراقبت دارد؛ به گونه اي که اگر مشکل يا عارضه اي براي آن پيش آيد که مانع رسيدن آن به هدف مورد نظر گردد، آفريننده يا با ايجاد تغييري به اصلاح آن مي پردازد يا اينکه آن را به طور کلي از ميان برداشته و شيء ديگري را بازآفريني مي کند.
در مورد آسمان ها و زمين و آنچه که در آسمان و زمين است از جمله انسان نيز وضع به همين گونه است و از آنجا که خداوند سبحان آنها را نه بيهوده و بي هدف، بلکه براي هدفي که بازگشت به سوي اوست آفريده، مي فرمايد:
( أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاکُمْ عَبَثاً وَ أَنَّکُمْ إِلَيْنَا لاَ تُرْجَعُونَ ): (12) آيا چنين پنداشته ايد که شما را بيهوده آفريده ايم و به سوي ما باز نمي گرديد؟
اين آيه شريف نشانگر آن است که اگر بازگشت به سوي خداوند متعال هدف نباشد، خلقت آسمان و زمين و انسان و... بيهوده خواهد بود که مي فرمايد:
( وَ مَا خَلَقْنَا السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ وَ مَا بَيْنَهُمَا لاَعِبِينَ‌ )
بنابراين لازمه ي عنايت الهي آن است که ابتدا از طريق دعوت و راهنمايي، سپس با امتحان و ابتلا و در مرحله پاياني با نابودکردن کساني که هدف خلقت خويش را ناديده گرفته اند و از مسير هدايت خارج شده اند، انسان را نيز همانند ديگر مخلوقات به هدف خلقت خويش راهنمايي نمايد که در اين صورت، کمال فردي و اجتماعي آفرينش انسان، محقق گشته و اگر هم امتي نابود شود، موجب آسايش ديگران خواهد بود. خداوند مي فرمايد: ( وَ رَبُّکَ الْغَنِيُّ ذُو الرَّحْمَةِ إِنْ يَشَأْ يُذْهِبْکُمْ وَ يَسْتَخْلِفْ مِنْ بَعْدِکُمْ مَا يَشَاءُ کَمَا أَنْشَأَکُمْ مِنْ ذُرِّيَّةِ قَوْمٍ آخَرِينَ‌ ): (13) پروردگار تو مهربان و بي نياز است. اگر بخواهد، شما را از بين مي برد و گروه ديگري را پس از شما جانشين مي کند؛ همان گونه که شما را نيز از نسل ديگران آفريد. ( به نحوه ي بيان آيه توجه کنيد که « رحمت الهي » را عامل و سبب جايگزين کردن قومي به جاي قوم ديگر مي داند ).
خداوند متعال اين سنت الهي ( انتقام و ابتلا ) را يک سنت غالب و فراگير معرفي کرده است نه يک قانون جزئي و مغلوب. آنجا که مي فرمايد:
( وَ مَا أَصَابَکُمْ مِنْ مُصِيبَةٍ فَبِمَا کَسَبَتْ أَيْدِيکُمْ وَ يَعْفُو عَنْ کَثِيرٍ *
وَ مَا أَنْتُمْ بِمُعْجِزِينَ فِي الْأَرْضِ وَ مَا لَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ وَلِيٍّ وَ لاَ نَصِيرٍ ): (14) هر بلا و مصيبتي که به شما مي رسد، نتيجه کارهايي است که خود انجام داده ايد و خداوند بسياري از آن را هم مي بخشايد [ و شما را به عقوبت آن دچار نمي کند ]. شما در روي زمين، اعجاز نتوانيد کرد و جز خداوند، يار و ياوري نداريد و نيز مي فرمايد: ( وَ لَقَدْ سَبَقَتْ کَلِمَتُنَا لِعِبَادِنَا الْمُرْسَلِينَ‌ * إِنَّهُمْ لَهُمُ الْمَنْصُورُونَ‌ * وَ إِنَّ جُنْدَنَا لَهُمُ الْغَالِبُونَ‌ ): (15) اراده ما در گذشته نيز بر بندگان و پيامبران ما چنين مقدر کرد. که آنان همواره از جانب ما ياري شوند. و لشکريان ما، همواره پيرومند باشند.

رابطه حالت دروني انسان با جهان خارج

بر مبناي آيه شريف: ( وَ سَخَّرَ لَکُمْ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَ مَا فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً مِنْهُ ): (16) خداوند هر آنچه را که در آسمان و زمين است و همه از جانب اوست به تسخير شما درآورد، تدبير حکيمانه ي الهي انسان و همه آنچه در اطراف انسان است، براي آسايش انسان خلق شده است و او را به سوي هدفي که براي آن آفريده شده سوق مي دهد و اين هدايتي است که در آيه شريف ( الَّذِي أَعْطَى کُلَّ شَيْ‌ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَى‌ ): (17) [ پروردگاري ] که همه چيز را آفريد، سپس آن را [ به سوي کمال مطلوب ] هدايت فرمود، بدان اشاره فرموده و اگر در اين راه مانعي پيدا شود که رسيدن به هدف را دشوار يا ناممکن گرداند و انسان از هدفي که عبارت است از: ( وَ أَنَّ إِلَى رَبِّکَ الْمُنْتَهَى‌ ): (18) به درستي که پايان راه [ و نهايت همه امور ] به سوي پروردگار توست، باز دارد، خداوند متعال يا از طريق اصلاح و يا با نابودکردن بخش تباه شده، آنرا برطرف مي نمايد. همچنان که اگر غده اي در بخشي از بدن پديد آيد آن را معالجه مي نمايند و در صورتي که علاج چاره ساز نباشد، با عمل جراحي آن را خارج مي کنند. در نظام خلقت و قوانين حاکم بر تکوين نيز به همين صورت است؛ به گونه اي که اگر امتي با اصلاح و تهذيب نفس به مسير فطرت الهي و بندگي خداوند بازگردد، خداي متعال نيز احوال آن ملت را به بهترين حالت ممکن تغيير مي دهد که مي فرمايد: ( إِنَّ اللَّهَ لاَ يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ ): (19) خداوند احوال و سرنوشت هيچ قومي را تغيير نمي دهد؛ مگر آنکه خود آن را تغيير دهند.
از نحوه ي بيان اين آيه مي توان دريافت که يک قاعده ي کلي را بيان مي فرمايد و نشان مي دهد که ميان حالات دروني انسان و اوضاع خارجي جهان پيرامون او - چه در راه خير و نيکي و چه در مسير شر و بدي - نوعي هماهنگي وجود دارد؛ به گونه اي که هرگاه امتي بر مسير ايمان و اطاعت خداوند و شکر نعمت هاي او قرار گيرند، خداوند نيز نعمت هاي ظاهري و باطني خود را به همه ي آنان عطا مي کند و اين روند ادامه دارد تا زماني که آنان شيوه خود را تغيير داده، کفر و فساد را در پيش گيرند که در اين صورت خداوند نيز نعمت هاي خود را به عذاب و نقمت تبديل مي کند و بار ديگر اين حالت ادامه مي يابد تا اينکه روش خود را تغيير دهند و ايمان و شکر و اطاعت را از سر گيرند که خداوند نيز بار ديگر، عذاب آنان را به نعمت و رحمت تبديل مي کند و به همين ترتيب... . (20)
اما اگر امتي راه گمراهي و تباهي را ادامه دهد و از آن باز نگردد، خداوند بر دل هاي آنان مهر مي زند و آنان نيز به فساد و گمراهي عادت مي کنند و چنين مي پندارند که زندگي انسان در همين حيات دنيوي که با اضطراب و پريشاني و نابساماني همراه است، خلاصه مي شود. از طرفي زندگي مادي را دستخوش رنج ها و مصيبت ها و در معرض هجوم آفت هاي طبيعي مي بينند. بنابراين انسان به جاي آنکه به درون خود مراجعه کند و علل اصلي هجوم طبيعت بر خود را دريابد، همواره تلاش کرده است تا خود را به سلاح علم مجهز کند تا شايد بتواند در برابر خشم طبيعت و حوادث طبيعي بايستد و به جاي آنکه به مصداق آيه شريف: ( وَ أَنْ لَوِ اسْتَقَامُوا عَلَى الطَّرِيقَةِ لَأَسْقَيْنَاهُمْ مَاءً غَدَقاً ): (21) اگر آنان در راه حق و حقيقت پايدار باشند، آنان را به آبي فراوان سيراب مي گردانيم، راه حق و راستي را در پيش گيرد و اين همه مصيبت ها و رنج ها و بلاهاي طبيعي براي او هشداري باشد تا به راه خداوند تعالي بازگردد: ( لِيُذِيقَهُمْ بَعْضَ الَّذِي عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ‌ ): (22) تا کيفر و عقوبت برخي از کارهايي را که انجام داده اند به آنان بچشاند، شايد [ به راه حق ] بازگردند، برعکس دچار توهم و تکبر مي شود:
( اسْتِکْبَاراً فِي الْأَرْضِ وَ مَکْرَ السَّيِّئِ وَ لاَ يَحِيقُ الْمَکْرُ السَّيِّئُ إِلاَّ بِأَهْلِهِ فَهَلْ يَنْظُرُونَ إِلاَّ سُنَّةَ الْأَوَّلِينَ فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِيلاً وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَحْوِيلاً ): (23) در روي زمين تکبر ورزيدند و مکر ناروا به کار بستند، حال آنکه مکر و نيرنگ بد، تنها به صاحب خود زيان مي رساند، پس [ با وجود اين اعمال ] آيا انتظار سرنوشتي جز آنچه بر گذشتگان آمد [ در کمين آنها باشد؟ ] اين چنين نيست. زيرا در سنت الهي [ مبني بر هلاک کافران ] تغيير و تحول نمي بيني.
گمان مي کند که با پيشرفت هاي علمي در زمينه هاي مختلف زندگي، مي تواند بر سنت هايي که خداوند در نظام تکوين به وديعه نهاده است چيره شود و طبيعت را مطيع و رام هواهاي نفساني خود گرداند؛ حال آنکه فراموش کرده است که اگر قوانين طبيعي تابع اراده انسان گردد، نظام آسمان ها و زمين روي به تباهي مي رود و در اين ميان، خود انسان از نخستين اجزاي طبيعت خواهد بود که دچار تباهي و هلاکت خواهد گرديد، خداوند متعال مي فرمايد: ( وَ لَوِ اتَّبَعَ الْحَقُّ أَهْوَاءَهُمْ لَفَسَدَتِ السَّمَاوَاتُ وَ الْأَرْضُ وَ مَنْ فِيهِنَّ ): (24) اگر خداوند [ قوانين حاکم بر تکوين ] را مطابق با هوا و هوس انسان ها قرار دهد، آسمان و زمين و آنچه در آنها وجود دارد تباه و نابود مي گردد.
علامه طباطبايي ( رحمه الله عليه ) در تفسير اين آيه آورده است:
انسان يک موجود طبيعي است که وجود او با تمام ارکان هستي در ارتباط است و هدفي دارد که سعادت او محسوب مي شود.
همانند ديگر موجودات، سير رسيدن انسان به سعادت نيز برايش ترسيم شده و شرط رسيدن به آن، پيمودن همين مسير است. از طرفي نظام تکوين و آفرينش ويژه انسان، براي او يک توانايي فراهم آورده که راه رسيدن به سعادت را، که همان اعتقاد و عمل شايسته است، بپيمايد. پس راهي که او را به سوي سعادت مي برد و واسطه ميان او و هدف است، همان ايمان و عمل صالح مي باشد که « دين » ناميده مي شود. سنت هاي موجود در طبيعت نيز با نظام تکوين و نظام خاص آفرينش انسان که « فطرت » نام دارد متناسب و تابع آن هست و اين همان حقيقتي است که خداوند در آيه شريف: ( فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّينِ حَنِيفاً فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لاَ تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ): (25) به سوي آيين پاک خداوندي که بر مبناي فطرت قرار دارد، رو کن. فطرتي خدايي که مردمان منطبق با آن آفريده شده اند و در آفرينش خداوند، تغيير و دگرگوني راه ندارد. اين است آيين محکم و استوار، بدان اشاره فرموده است.
سنت هاي طبيعي که سالک را به سعادت مي رساند راهي معين و مشخص هستند که نظام تکوين و توانايي هاي انسان، بر مبناي حقيقت از آن حکايت دارد و آن حقيقت، عبارت است از قوانين ثابت و لايتغيري که نظام تکوين و از جمله انسان، تحت حاکميت و نفوذ آنها قرار دارد و خداوند با مشيت برتر خود، آنها را در نظام خلقت به وديعه نهاده تا آنان را به سوي اهداف خود سوق دهد و اراده الهي تخلف ناپذير است. بنابراين اگر قرار باشد که اراده ي الهي پيرو خواسته هاي انسان باشد و شرع مقدس، آنچه را که هواي نفس مي طلبد حکم کند، لازمه ي تحقق اين امر، آن است که اجزاي نظام تکوين از وضع کنوني دگرگون شود، علل و اسباب وقوع پديده ها تغيير کند و به جاي قوانين منظم و دقيق، قوانين پراکنده و ناهمگون که با خواسته هاي متفاوت و ناهماهنگ انسان ها متناسب است، حاکم شود که اين امر، نتيجه اي جز تباهي آسمان و زمين، برهم خوردن نظم موجودات در ميان اجزاي آن و از ميان رفتن ثبات و هماهنگي موجود در آن، در بر نخواهد داشت؛ چرا که نظام هستي با قوانين حاکم بر آن در ارتباط است و دو مقوله « خلق » ( آفرينش ) و « امر » ( تدبير هستي ) از يکديگر جدايي ناپذيرند. (26)
از آنچه گفته شد نتيجه مي گيريم که: « انسان نيز همانند ديگر موجودات هستي، با ساير اجزاي جهان پيرامون خود در ارتباط بوده و اعمال و رفتار او در دوران زندگي و در راه رسيدن به سرمنزل سعادت، با اجزاي هستي مرتبط است. پس هرگاه اعمال انسان، با قوانين طبيعي همگون باشد اجزاي هستي نيز با او هماهنگ و در خير و برکت از آسمان به روي انسان گشوده مي شود؛ اما اگر اعمال انسان تباه باشد، جهان هستي نيز رو به تباهي مي نهد و به همان روش ويرانگر با او به مقابله برمي خيزد. حال اگر انسان به خود آمده و به راه خير و صلاح بازگردد ديگر بار در رحمت به رويش گشوده مي شود؛ اما اگر در فساد و تباهي خويش باقي بماند و فساد در اعماق وجودش ريشه کند، نظام طبيعت در برابر انسان به پا خاسته و با به هلاکت رساندن و ريشه کن نمودن او، زمين را از لوث وجودش پاک مي گرداند. » (27)

پي‌نوشت‌ها:

1- طه ( 20 ): 50.
2- يس ( 36 ): 38.
اين آيه شريف، يکي از مصاديق اعجاب انگيز علمي قرآن کريم است. هنوز از زماني که کيهان شناسان دريافتند خورشيد به همراه منظومه شمسي که در يکي از بازوهاي کهکشان راه شيري قرار دارند، به دور مرکز کهکشان مي چرخند و در هر 250 هزار سال يک بار گردش خود را کامل مي کنند، مدت زيادي نگذشته است ( مترجم ).
3- فصلت ( 41 ): 11.
4- انبياء ( 21 ): 22.
5- مصباح يزدي، تعليقه علي نهايه الحکمه، ص 422.
6- هود ( 11 ): 56.
7- آل عمران (3): 191.
8- روم ( 30 ): 41.
9- الميزان في تفسير القرآن، ج8، ص196 ( با اندکي تصرف ).
10- دخان ( 44 ): 38-39.
11- ص ( 38 ): 27.
12- مؤمنون ( 23 ): 115.
13- انعام (6): 133.
14- شوري ( 42 ): 30-31.
15- صافات ( 37 ): 171-173.
16- جاثيه ( 45 ): 13.
17- طه ( 20 ): 50.
18- نجم ( 53 ): 42.
19- رعد ( 13 ): 11.
20- الميزان في تفسير القرآن، ج 11، ص 311.
21- جن ( 72 ): 16.
22- روم ( 30 ): 41.
23- فاطر ( 35 ): 43.
24- مؤمنون ( 23 ): 71.
25- روم ( 30 ): 30.
26- الميزان في تفسير القرآن، ج15، ص 46.
27- همان، ج8، ص 198.

منبع مقاله :
حيدري، سيد کمال؛ (1392)، تقوا در قرآن ( پژوهشي درباره آثار فردي و اجتماعي )، تهران: نشرسخن، چاپ اول